۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

عمرپيامبر را به هذيان گويی متهم کرد!!!

صحابه و مصيبت پنجشنبه وتهمت عمر به پيامبر ( او هذيان مي گويد)

مي گويند:صحابه از سه روز قبل از وفات پيامبر -صلى الله عليه وسلم- در خانه او گرد آمده بودند. در اين مدت، پيامبر -صلى الله عليه وسلم- به آنها دستور داد كه دوات و كاغذ بياورند تا برايشان نامه‌اي بنويسد تا شايد آنها را از گمراه شدن باز دارد، اما صحابه در اين مسأله نيز دچار اختلاف شدند. بعضي ‌ها نيز مي‌گفتند که او هذيان مي گويد. آنگاه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- خشمگين شد و آنها را از منزل بيرون نمود
اختلاف صحابه باعث شد كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- نتواند آن نامه را بنويسد تا امت را از گمراه شدن برهاند. آنگاه به گفته ابن عباس -رضي الله عنهما- استدلال مي نمايد که: «مصيبت بزرگ آن بود که نگذاشتند پيامبر -صلى الله عليه وسلم- آن نامه را بنويسد».
شيعيان معتقدند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي ‌خواست خلافت علي را صراحتاً اعلام نمايد. و مي‌گويند او اين رأي را پذيرفته و فکر نمي‌کند تفسير معقول ديگري غير از اين داشته باشد.
و در ادمه ذكر مي كنند:
عمر بود كه با پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مخالفت نمود و گفت: «او هذيان مي‌گويد». سپس گفت: «قرآن پيش شماست»، «كتاب خدا براي ما كافيست». آنگاه مي‌گويند هيچ توجيهي براي گفته عمر نيست كه به پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي‌گويد: نمي‌فهمد که چه مي‌ گويد. سپس توجيه اهل سنت را ذكر مي‌ كنند كه مي ‌گويند: عمر به خاطر شفقت و محبت به پيامبر -صلى الله عليه وسلم- آن را گفته است. آنگاه مي ‌گويند: حتي ساده ‌انديشان نيز اين توجيه را نمي ‌پذيرند علما و اكثريت قاطع صحابه همفکر عمر بودند، و به همين خاطر پيامبر فايده‌اي از نوشتن نامه نمي ‌ديد، زيرا مي‌ دانست بعد از وفات او از دستورش اطاعت نخواهند کرد.
صحابه در اين واقعه پا را فراتر گذاشته و با بلند كردن صدا و داد و بيداد نمودن پيامبر -صلى الله عليه وسلم- را به هذيان‌گويي متهم مي‌ كردند.

جواب

در صحيحين و غير آن دو از ابن‌عباس -رضي الله عنهما- روايتي آمده است كه: چون وفات رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرا رسيد در منزل او تني چند از صحابه بودند. پيامبر -صلى الله عليه وسلم- گفت: بياييد برايتان نوشته ‌اي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. بعضي‌ ها گفتند: درد بر پيامبر -صلى الله عليه وسلم- غلبه كرده است، حال که قرآن پيش ماست كتاب خدا ما را بس است. اهل خانه اختلاف و مخاصمه كردند. در اين ميان بعضي‌ ها گفتند: نزد رسول خدا رويد تا نامه‌اي را برايتان بنويسد که با آن ديگر گمراه نخواهيد شد و بعضي‌ ها چيز ديگري مي‌ گفتند. هنگامي كه اين اختلاف نظر بالا گرفت پيامبر -صلى الله عليه وسلم- گفت: بلند شويد و از اينجا برويد.

عبيدالله مي‌گويد: ابن‌عباس گفته است: مصيبت بزرگ اين است که به خاطر اختلاف و سر و صداي آنها ميان پيامبر -صلى الله عليه وسلم- و نوشتن آن نامه مانع ايجاد شد[ صحيح بخاري(كتاب المغازي)؛ فتح الباري ( 8/132 ح 4432)؛ صحيح مسلم ( كتاب الوصية....) 3/1258].
در روايتي ديگر ابن‌عباس -رضي الله عنهما- مي ‌گويد: شگفتا که چه پنجشنبه اي بود! درد رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- شدت گرفت و گفت: بياييد تا برايتان نوشته‌اي بنويسيم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد. اما صحابه اختلاف کردند و شايسته نبود كه در پيش پيامبر اختلافات مطرح شود. گفتند: پيامبر در چه حال است؟ آيا هذيان مي‌ گويد؟ ببينيد چه مي خواهد بگويد. صحابه نيز رفتند و از حضرت سؤال کردند. حضرت گفت: مرا ترک نماييد، آنچه من در آن هستم بهتر است از آنچه كه مرا به آن فرا مي‌ خوانيد. آنگاه صحابه را وصيت نمود که مشركان را از جزيرة العرب اخراج كنند و لشکرها را به همان جانب که مي‌ خواستم بفرستيد. اما حضرت هنگام گفتن مورد سومي ساکت ماند (يا گفت كه آن را فراموش كردم)[صحيح بخاري. (كتاب المغازي)؛ فتح الباري( 8/132ح 4431) ؛ صحيح مسلم (كتاب الوصية 3/1257 ح 1637 ). ].

در اين حديث صحيح و روايات درست ديگر هيچ نوع سرزنشي متوجه اصحاب پيامبر -صلى الله عليه وسلم- نيست و سرزنش هايي که آنان ذكر مي ‌کنند بي ‌اعتبار و بطلان آنها كاملا واضح است و علما نيز از قديم به بعضي از آنها پاسخ گفته‌ اند.
______________
ذکر دلايل بطلان اين اباطيل
اولا: مي ‌گويند: صحابه اختلاف كردند و بعضي از ايشان از انجام دستور پيامبر خدا -صلى الله عليه وسلم- سرباز زدند و به همين خاطر رسول خدا خشمگين شد و آنها را از منزل بيرون نمود.

در جواب بايد گفت: اختلاف نظر آنها ثابت است و علت آن، اختلاف برداشت فهم آنها از گفته پيامبر -صلى الله عليه وسلم- و مراد او بود نه مخالفت با خود او. قرطبي درباره اختلاف نظر آنها مي‌ گويد: سبب آن اختلاف نظر، اجتهاد و نيت پاک و خيرخواهانه بود، و هر مجتهدي يا مأجور است به حق يا مأجور است براي خطا. همچنانكه در ] علم[ اصول بيان كرده ‌اند[المفهم لما أشكل من تلخيص كتاب مسلم، قرطبي (4/559).].

سپس اضافه مي ‌كنند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- با آنها تندخويي نكرد و ايشان را مذمت ننمود، بلكه به همه گفت: «مرا رها نماييد كه وضعيتي كه من در آن هستم از آنچه مرا بدان مي‌ خوانيد بهتر است...» و اين مانند آن جرياني است كه در روز احزاب بر آنها گذشت. در آن روز پيامبر -صلى الله عليه وسلم- به آنها گفت: «تنها در سرزمين بني‌قريظه نماز عصر بخوانيد». بعضي از آنها بيم آن داشتند وقت نماز را از دست دهند و قبل از رسيدن به سرزمين بني‌ قريظه نماز خواندند و بعضي ديگر گفتند که ما نماز نمي ‌خوانيم مگر آنجايي كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- ما را به آن دستور داده است و رسول خدا هيچ كدام از آنها را سرزنش نكرد[همان (4/559).].

مازري (رَحِمَه الله) به علت اختلاف نظر آنها مي ‌پردازد و مي ‌گويد: اختلاف نظر صحابه درباره اين نوشته با وجود دستور صريح پيامبر جايز بود، زيرا اوامر داراي قرايني است كه آنها را از «وجوب» خارج مي ‌كند، و گويا كه قرينه‌اي از او -صلى الله عليه وسلم- بروز کرد كه «امر» بر حتم و وجوب نيست، بلكه بر اختيار دلالت مي ‌كند و لذا اجتهاد آنها متفاوت شد و عمر تصميم بر امتناع گرفت، چون او از قرائني فهميد كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- آن را به قصد جزم و حتم نگفته است. از طرف ديگر، تصميم رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- يا بر مبناي وحي است و يا بر مبناي اجتهاد، و نيز انصراف او از کاري يا بر مبناي وحي است و يا اجتهاد و اين حجت براي كساني است كه مي ‌گويند اجتهاد در شرعيات ممكن است.

پس روشن شد كه اختلاف نظر آنها، ريشه در اجتهاد ايشان از فهم سخن پيامبر -صلى الله عليه وسلم- و قصد او دارد. علماي امت نيز بعد از آنها در فهم نصوص و در مسائل متعدد اختلاف نظرهاي بزرگي پيدا كردند و به قولهاي گوناگوني رفته‌ اند، اما هرگز به خاطر اين كار مورد مذمت قرار نگرفتند، بلکه بالعکس، نصوص متعددي دلالت بر رفع حرج از آنها دارد. در هر حال، اين علما به خاطر اجتهاد خود داراي اجر و ثواب هستند، حال چگونه است که اصحاب پيامبر -صلى الله عليه وسلم- به خاطر اختلاف نظر و اجتهاد در يك مسأله که به هيچ عنوان جزو اصول دين نبود و پيامبر -صلى الله عليه وسلم- آنها را معذور دانسته و از هيچکدامشان انتقاد نكرد، سرزنش مي ‌شوند، مخصوصا اينكه او -صلى الله عليه وسلم- به گفته مخالفان از نوشتن آن نامه عمل كرد؟!؟!

درباره استناد آنان به سخن ابن عباس -رضي الله عنهما- كه گفت: مصيبت بزرگ، همان ممانعت از نوشتن نامه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- بود، بايد گفت که هيچ حجتي در آن نيست.

شيخ الاسلام ابن‌تيميه (رَحمَه الله) در معناي اين سخن مي‌گويد: «مقتضاي آن اينست كه آن مانع، مصيبت بود، و بدون شكّ، آن مصيبتي است در حق كسي كه به خلافت صديق شك نمود و موضوع بر او مشتبه شد، زيرا اگر نوشته‌اي مي بود شك برطرف مي شد، و اما كسي كه مي داند خلافت او حق است در مورد او مصيبتي در كار نيست، ولله الحمد»[ منهاج السنة (6/25 ).].

توضيح اين مطلب اين است كه ابن عباس اين مطلب را زماني اظهار نمود كه خوارج و رافضيان بدعت‌ گذار بروز كردند. شيخ الاسلام ابن‌تيميه [منهاج السنة (6/316 ).] و حافظ ابن حجر [فتح الباري (1/209] بر اين قول رفته ‌اند، و گفته ابن عباس نيز از سر اجتهاد دانسته‌ اند و مخالفت با گفته و اجتهاد عمر است، و همانطور که ابن ‌حجر نيز گفته است قطعا عمر فقيه‌تر از ابن عباس است[فتح الباري (8/134).].

ما هم معتقدم كه آن سخن مخالف با قول عمر و گروهي از صحابه اي كه با او هم قول بودند است، همانطور كه در حديث نيز چنين آمده است: «اهل منزل، اختلاف نظر و جر و بحث كردند، بعضي ها گفتند كه نزديك شويد كه برايتان نوشته‌اي بنويسد كه بعد از آن گمراه نشويد و بعضي ‌ها هم غير از آن گفتند».

اما موافقت پيامبر -صلى الله عليه وسلم- با آن نظر و ننوشتن نامه، اين قول عمر را تقويت مي کند، زيرا اگر پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي ‌خواست آن را بنويسد. قطعاً كسي قدرت آن را نداشت که او را از آن کار منع کند و اهل سنت و شيعه اجماع دارند که پيامبر -صلى الله عليه وسلم-بعد از آن واقعه چند روزي در قيد حيات بود اما چيزي ننوشت.

ادعاي آنان مبني بر اينكه پيامبر مي‌خواست خلافت علي را در آن نوشته بنويسد
____________________________________
جواب اين ادعا اين است كه اين گفته رافضيان دروغي است روشن و برخلاف باور مشهور خود آنهاست. آنان بر اين باور هستند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- صراحتاً بر خلافت علي تأکيد نمود و او را بعد از خودش، وصي قرار داد و اين ماجرا قبل از واقعه (نوشتن نامه) و به دستور خداوند روي داد. آنان در اين مورد، مبالغات بزرگي دارند، تا آنجا كه مي پندارند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- صد و بيست بار به آسمان دنيا عروج كرد و در هر بار به ولايت علي توصيه مي‌شده است .

در كتاب «بصائر الدرجات» صفار آمده است كه امام صادق مي‌گويد: «پيامبر -صلى الله عليه وسلم- 120 بار به آسمان عروج نمود و در هر بار خداوند او را بيشتر از فرائض و واجبات، به ولايت علي و ائمه بعد از او توصيه مي ‌كرد»[بصائر الدرجات، ص 99].

شيخ مفيد نيز در مقالاتش، اجماع آنها را بر اين عقيده نقل كرده‌ است و مي ‌گويد: اماميه اتفاق نظر دارند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم-، اميرالمؤمنين را در زمان حيات خويش به عنوان جانشين و وصيّ بعد از خود تعيين نمود و صراحتاً بر امامت او بعد از وفات خود تأکيد داشته است و هر کسي که اين اصل را رد کند فرضي از فرائض دين را انکار کرده است[ أوائل المقالات،ص 44].

به اين ترتيب، دروغ و تزوير آنان در اين ادعاي باطل روشن مي شود.حال اگر آنان معتقدند که نص ولايت علي و امامت او بيشتر از 120 بار از جانب خداوند به پيامبرش رسيده است و در هر بار كه به آسمان رفته به او توصيه شده است، و نيز بر اساس ادعاي رافضيان پيامبر -صلى الله عليه وسلم- در نصوص متواتر، قبل از اين حادثه [نوشتن نامه] آن را به امت ابلاغ كرد، پس ديگر اين نامه چه معنا و مفهومي ‌دارد.

به همين دليل شيخ الاسلام ابن‌تيميه مي‌گويد: هر كس بپندارد كه اين نوشته، درباره خلافت علي بوده است، به اجماع اهل سنت و شيعه، ضال و گمراه است. اهل‌سنت بر افضل بودن ابوبكر و تقديم او اتفاق دارند، و شيعياني كه مي‌گويند علي سزاوارترين امت بوده است مي ‌گويند که قبل از آن واقعه، پيامبر صراحتاً بر امامت علي تأکيد نمود پس ديگر نيازي به نوشتن نداشت[منهاج السنة ( 6/25).].

به هر حال فرقي نمي ‌کند که بعضي از انان اين گفته را قبول داشته باشند يا اينکه در اين ادعايش تنها باشند، اين ادعا صحت نداشته و هيچ دليلي بر آن وجود ندارد و تنها مبناي آن، ظن و گمان هاي دروغ و بي پايه‌اي است كه مستند به دليلي عقلي و يا شرعي نيست، بلكه مثل بقيه عقايد آنان ادله بسياري برخلاف آن وجود دارند. بر فرض محال، اگر اين ادعا درست باشد که در آن صورت حجتي براي آنان نيست، بلكه حجتي است عليه خود آنها، زيرا اگر پيامبر -صلى الله عليه وسلم- در آن وقت واپسين از عمرش خواسته باشد علي را جانشين خود نمايد، دليل بر اين است كه قبل از آن در اين مورد چنين کاري نكرده است. چون بيان و ابلاغ مجدد آن کاملاً بي ‌معناست و اگر پيامبر -صلى الله عليه وسلم- وفات نمود و نامه‌اي ننوشت که اين امر مورد اجماع اهل سنت و شيعيان است پس اصل اين ادعاي آنان باطل است.

چنانچه اين امر معلوم و واضح شد بنابراين بايد دانست كه دانشمندان در فهم قصد پيامبر -صلى الله عليه وسلم- از آن نوشته اختلاف نظر پيدا كرده‌اند.

بعضي ‌ها چون نووي و ابن حجر و ديگران بر اين رفته ‌اند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي‌ خواست نامه‌اي درباره احكام نوشته تا اختلافي در آن مورد به ميان نيايد[ شرح صحيح مسلم، النووي ( 11/90) ؛ فتح الباري، ابن حجر (1/209).
].

علمايي چون قرطبي در لابه ‌لاي احتمالات مذکور بر اين باورند که مقصود او از نامه، بيان چيزهايي بوده است كه در وقت فتنه و آشوب بايد بدان مراجعه كنند[ المفهم (4/558).].

دهلوي نيز با استدلال و استناد به حديث ابن عباس بيان مي‌ دارد که قصد او بيان كيفيت اداره مملكت، اخراج مشركان از جزيرة العرب و فرستادن لشكرها به همان جانبي که او مي ‌خواسته و اعزام نمودن لشكر اسامه بوده است[مختصر التحفة الاثني عشرية، (ص251).].

اما اكثر علما و محققان بر اين عقيده ‌اند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي ‌خواست خلافت ابوبكر را تثبيت كند، سپس به خاطر اعتماد به تقدير الهي از انجام آن منصرف شد.

اين نظر را سفيان بن عُيَينَه از علماي قبل از خود نقل كرده است[ شرح صحيح مسلم ، النووي (11/90).]، قرطبي[المفهم، 4/ 558.
]، شيخ الاسلام ابن‌تيميه[منهاج السنة 6/23-24-316.] وسَوَيدي[الصارم الحديد في عنق صاحب سلام الحديد ( ج 2 ص 8).] نيز بر اين نظر بوده ‌اند .

قاضي عياض بدون اينكه به نام ابوبكر اشاره‌اي كند گفته است كه اين نامه درباره خلافت بوده است[الشفا بتعريف حقوق المصطفي ( 2/890)
].

كساني كه بر اين نظر بوده‌ اند استنادشان به روايتي است که در صحيحين از عايشه نقل مي ‌کنند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرمود: ابوبكر و برادرت را صدا كن تا نوشته‌اي بنويسيم، چون بيم آن دارم كه کسي آرزو كند و ديگري بگويد، من سزاواترم. اما خداوند و مؤمنان جز ابوبكر را نمي ‌پذيرند[صحيح مسلم، كتاب الفضائل (4/1857 ح 2387 )، صحيح البخاري، الاحكام؛ فتح الباري (13/205 ح 7217).
].

شيخ الاسلام ابن ‌تيميه مي‌ گويد: جزئيات داستان نوشته‌اي كه رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- قصد نوشتن آن را داشت در صحيحين و ضمن حديث عايشه آمده است. سپس عين حديث را ذكر مي ‌نمايد[منهاج السنة ( 6/23).
].

اين آراي علمايي است كه آرايشان معتبر و قابل قبول است و مي‌ بينيم که حتّي يك رأي نيز در ميان آنها وجود ندارد كه مؤيداين گفته آنان باشد، بلكه همه ادعا انان را باطل مي‌ كند. از طرف ديگر اكثر علما بر اين قول هستند كه مراد از آن نوشته، تعيين خلافت ابوبكر بود، همچنانكه حديث عايشه در صحيحين بر آن دلالت مي‌كند. والله أعلم.
__________________
دفاع
از آل و اصحاب پيامبر -صلي الله عليه وسلم
با اندكي تلخيص


نوشته شده توسط اهل سنت جنوب

هیچ نظری موجود نیست: